در بورس قوانین شخصی خودتان را پایه ریزی و از آنها پیروی کنید !

تنها انسان های نادان عمق اقیانوس را با دو پای خود اندازه گیری می کنند.تعجب نکنید، اینکه می خواهم در این مقاله یکی از پایه ای ترین و مهم ترین دستورات رایج در بازارهای بورس را به عنوان باوری غلط معرفی کنم ابدأ ساده انگارانه و ماجراجویانه نیست.
من عمیقا به این جمله به عنوان توصیهای دقیق و راهگشا باور دارم. اما سیاهه کردن آن در ردیف باورهای غلط معامله گران به دلیل ابهامی است که در تعریف این گزاره وجود دارد. در این مورد خاص، اشاره ی من به برداشت مبهم، غیر کاربردی و غلطی است که از این جمله می شود، نه محتوای آن .
اگر این جمله را در اینترنت جست وجو کنید، به هزاران نتیجه در صفحات سایتها و وبلاگ ها برمی خورید که همه در ستایش آن، سخن سرایی ها و قلم فرسایی ها کرده اند.
از فعالان بازار تقریبا هیچ کس را ملاقات نکرده ام که کوچکترین مشکلی با این قانون شناخته شده داشته باشد یا در رد آن کمترین حرفی زده باشد. اما در عین حال، حیرت انگیز است که شمار کسانی که قوانین شخصی خود را پایه گذاری کرده باشند و تحت هر شرایطی از آن پیروی کنندعدد چندان قابل اعتنایی نیست. دست کم آنهایی که من با آنها آشنایی دارم از شمار انگشتان یک دست هم کمترند.
مسئله ای که باعث ایجاد ابهام در فهم و اجرای صحیح این دستورالعمل می شود به سه کلیدواژه برمی گردد که عموم معامله گران آنها را نادیده می گیرند،
سه کلیدواژهی «قانون و «پیروی» و «شخصی سازی»
در بورس قوانین شخصی خودتان را پایه ریزی و از آنها پیروی کنید | قانون ؛ ضروری نامطلوب
هر قانونی به نوعی برای ایجاد نظمی جدید و جلوگیری از تشویش در وضع موجود پدید می آید. ما در زندگی عادی همه روزه از صبح تا شب با قواعد و قوانینی روبه روییم که در بسیاری از موارد چاره ای جز اطاعت از آنها نداریم.
از قوانین موجود در سیستم قضایی، راهنمایی و رانندگی و اداری گرفته تا هنجارهای اجتماعی ای که روابط بین افراد هر جامعه را تنظیم می کنند، ما را در چهار چوب های از پیش تعیین شده ای قرار میدهند که در تحلیل نهایی نظم و کنترل بیشتر در هر مجموعه را هدف گرفته اند.
اما هرجا به نوعی سخن از یک «قانون گذار» در میان باشد، ناگزیر و به موازات آن، سروکله ی یک «مجری قانون» پیدا خواهد شد. در سیستم های دمکراتیک که بر اصل تفکیک قوا مبتنی اند، همواره دو قومی قانون گذار و مجری قانون به صورت موازی در کنار هم قرار دارند.
قوه ی قضاییه هم نهاد دیگری است که در این ساختار، به عنوان مسئول رسیدگی به تخلفات احتمالی پیش بینی شده است. اگر قانونی از مجلس گذشت، حالا به نیرویی احتیاج است که آن را به درستی «اجرا» کند و نیز نیروی موازی دیگری که به موارد سرپیچی از آن قوانین رسیدگی کند.
در حوزه ی اجتماعی هم ماجرا به همین شکل ادامه پیدا می کند. افراد هر جامعه، به مقتضای زمینه های دینی، فرهنگی، اقتصادی و تاریخی خود، در طول زمان به تولید قوانینی دست زده اند که در مباحث جامعه شناسی به آنها «هنجار» گفته می شود.
اجرای مراسم سال نو، احترام به سالمندان، رعایت آداب اجتماعی در حوزه های مختلف مثل غذاخوردن، صحبت کردن یا در حین انجام کار، از این دست هنجارها هستند که ممکن است از جامعه ای به جامعه ی دیگر متفاوت یا حتی متضاد باشند.
اما هرجا قانونی باشد، چه قوانین رسمی و چه اجتماعی، همواره کلمه ای با نام «مجازات» هم همان نزدیکی ها پرسه می زند. قانونی وجود دارد، افرادی موظف به اجرای آن اند و افرادی وظیفه ی نظارت بر آن را دارند. در سیستم رسمی هر کشور، سرپیچی از قوانین با مجازات های سبک و سنگین مختلفی روبه رو می شود.
از جرائم نقدی ریزودرشت برای قوانین راهنمایی و رانندگی گرفته تا مجازات حبس و تعلیق در سیستم های قضایی، عواملی اند که نقض قوانین را هزینه بر می کنند تا از این راه برای پیاده سازی قانون ضمانت اجرایی مناسب فراهم کنند.
در گستره ی هنجارها هم، علی رغم وجود مجازات های سیستماتیک، نوعی نظام مجازات اجتماعی وجود دارد که افراد را به رعایت مناسبات جامعه ملزم می کند. اگر کسی به هنجارهای نانوشته ی جامعه احترام نگذارد، سایر افراد با واکنش هایی مثل قطع حمایت مالی در خانواده، تذكر، قهر و حتی طرد او از حریم خود، درصدد اصلاح رفتارش برمی آیند.
این سیستم مجازات قرن هاست که حتی در بذوی ترین و دورافتاده ترین جوامع جهان سابقه دارد و همچنان به حیات خود ادامه میدهد. این موضوع، صرف نظر از میزان کارایی آن در کاهش جرائم، واقعیتی را در خود نهفته دارد و آن اینکه «آدمی در ذات خود به قانون گریزی و نظم ناپذیری گرایش دارد».
ما در اغلب ساحت های زندگی اجتماعی خود برای اجرای قوانین موجود به حضور ناظر بیرونی عادت داریم. در ذهن خود، هر قانون و هنجاری را تنها با یک مجری و سیستم پاداش و جزا به یاد می آوریم.
هیچ پلیسی امنیت شهر را به وجدان و شرافت یک دزد واگذار نمی کند و هیچ مدیری از کارمندان خودش خواهش نمی کند که به موقع سر کارشان حاضر شوند؛ همان طور که برای دریافت وام از یک بانک، پول درخواستی شما را بدون دریافت سند و مدرک و ضامن معتبر در اختیارتان قرار نمی دهند.
ذهن ما به مرور طوری برنامه ریزی شده است که ایجاد نظم را با یک عامل خارجی بازدارنده یا مجازات کننده درک می کند. از همین روست که «قانون پیشنهاد نیست، بلکه نوعی الزام است».
افراد معمولا با چنین دریافتی از مسئله ی قانون مداری به عرصه ی فعالیت در بازار بورس پا می گذارند. جایی که از «الف» تا «ی» همه چیز نشان از بی نظمی و عدم تعادل و توازن دارد. نمودارها با حرکات افسار گسیخته و بی منطق در فضای بی پایان سیاه رنگ برای خودشان جولان میدهند و در ابتدای کار، هر تلاشی برای تعبیر این تحرکات هیجانی بی فایده به نظر می رسد.
الگوها یکی پس از دیگری شکل می گیرند، اما هیچ کدام شبیه دیگری نیستند و هیچ قرار و قانونی برای نوع عملکردشان وجود ندارد. متغیرها یکی پس از دیگری وارد معادله میشوند و هر بار برای تأثیرگذاری بر نرخها وزن متفاوتی ایجاد می کنند.
گذشته از اینها، ویژگی های عمومی این کار با مشاغل دیگری که افراد در زندگی تجربه کرده اند کمترین ارتباطی ندارند؛ ساعات کاری به دلخواه انتخاب می شوند، در بعضی از بازارهای بین المللی حتی امکان تجارت در ۲۴ ساعت شبانه روز وجود دارد و همین موضوع به آزادی عمل بیشتر، و در نهایت، احتمالا به آشفتگی عمیق تری منجر می شود. هیچ امر و نهی ای در کار نیست.
هیچ مدیر و مقام مسئول فرادستی از یک معامله گر بازخواست نمی کند. در این بازار، نه کم کاری معنا و مفهومی دارد و نه بابت اضافه کاری دستمزدی پرداخت می شود. اکثر افرادی که به صورت اینترنتی و برخط معامله می کنند رعایت ابتدایی ترین آداب شناخته شده مثل پوشیدن لباس مناسب و حضور به موقع در محل کار را هم ضروری نمی بینند.
شاید در نگاه اول این اندازه از آزادی عمل مثبت و تا حدود زیادی سازنده به نظر برسد، اما واقعیت هزار بار تجربه شدهی معامله گران حرف دیگری می زند. بپذیرید یا نه، واقعیت این بازار با چیزی که ما در سراسر زندگی آموخته ایم همخوانی ندارد.
این همه اختیار و آزادی در خصوص اکثر افراد نتیجه ی فاجعه باری به دنبال دارد. اینکه فردی بتواند در هر ساعتی از روز معامله کند نظم ذهنی او را به هم می ریزد. طولی نمی کشد که وسواس معامله گری سراغ او می رود. وقت و بی وقت به نمودارها سرکشی می کند و در طلب موقعیت های ناب دست به خریدوفروش هیجانی می زند.
عدم نیاز به پاسخ گویی به ناظری بیرونی بسترساز کنجکاوی و شیطنت می شود. حتی اگر شخص قانون نصفه نیمه ای برای تجارت داشته باشد، به دلیل نبود یک جفت چشم ناظر سخت گیر، خیلی زود از قانون خود سرپیچی می کند و به تدریج به ورطهای میغلتد که خیلی ها پیش از او به دامش افتاده اند.
در بورس قوانین شخصی خودتان را پایه ریزی و از آنها پیروی کنید | پیروی هوشمندانه؛ روحی در کالبد خشک قانون
گاهی این طور فکر می کنم که کودکی کنجکاو و بازیگوش در درون هرکدام از ما هست که دوست دارد تاجایی که میتواند از رعایت قوانین سرپیچی کند، و این شاید پاشنه آشیل اکثر معامله گران در بازارهای سرمایه باشد. یک معامله گر تنها زمانی می تواند پیروزمندانه وارد صحنهی تجارت شود که در هر لحظه آمادگی پاسخ گویی به ناظری فرضی را داشته باشد.
در بورس قوانین شخصی خودتان را پایه ریزی و از آنها پیروی کنید | فقط برای امروز
در جریان نوشتن رمان انجمن نکبت زده ها که قهرمانان آن قشر فرودست جامعه بودند به تحقیقاتی دربارهی افراد معتاد به موادمخدر نیاز پیدا کردم. به همین دلیل، چند ماه در یکی از جلسات انجمن معتادان گمنام حضور پیدا کردم.
روش کار این انجمن ترکیبی از گروه درمانی و گفتاردرمانی است که توسط خود اعضا اداره می شود. با مدت کمی زندگی در میان آنها، متوجه قانون جالبی شدم که در عین ساده بودن بسیار قدرتمند و کارآمد بود: قانون «فقط برای امروز»
این افراد به درستی متوجه این نکته شده بودند که رهایی از شر اعتیاد مسئله ی یک روز و دو روز نیست. هر کسی که قصد دارد اعتیاد به مواد مخدر را ترک کند بدون تردید دوست دارد این کار را برای همه ی عمر انجام بدهد. رهایی دائمی از اعتیاد چیزی است که هر مددجویی به دنبال آن است.
اما برای کسی که تمام جان خود را آلوده به موادمخدر کرده، در نگاه اول، پاک ماندن برای یک عمر، بیشتر از اینکه آرزویی دست یافتنی باشد، شوخیای خنده دار به نظر می رسد. اینجاست که قانون «فقط برای امروز» وارد صحنه می شود.
مددجویان، به جای اینکه بخواهند همهی عمر را پاک بمانند، به خود و جمع دوستان قول میدهند که فقط همین امروز سراغ هیچ ماده مخدر و روان گردانی نخواهند رفت، چون آنها خوب می دانند که اولین لغزش می تواند برای همیشه آنها را از مسیری که در آن افتاده اند جدا کند
. قانون «فقط برای امروز»، که هر روز با طلوع آفتاب کار خود را از سر می گیرد، به همین ترتیب به معتادان کمک می کند برای همیشه پاک بمانند، درست مثل اتومبیلی که چراغش فقط تا پانصد متر جلوتر را روشن می کند، اما یک راننده می تواند به کمک همین مقدار روشنایی هزاران کیلومتر را در تاریکی طی کند و به مقصد برسد.
به دلیل ذات ولنگار بازار بورس، رعایت این قانون برای فعالان بورس به این راحتی ها نیست. کافی است یک بار، و فقط یک بار، از روش شخصی خود برای انجام معامله سرپیچی کنید و وارد معامله ای شوید که در موردش قرارومداری با خودتان نداشته اید. نتیجه ی این نافرمانی از دو حال خارج نیست: یا با سود از معامله خارج می شوید یا حساب معاملاتی تان را با زیانی برنامه ریزی نشده مواجه می کنید.
ضرر کردن خارج از قاعده می تواند شما را سرخورده، ناامید یا خشمگین کند و زمینهی ایجاد رفتارهای انتقام جویانه نسبت به بازار را فراهم بیاورد، که به احتمال زیاد، همین امر ضررهای آتی را پایه خواهد گذاشت.
اما بدتر از آن این است که با سرپیچی از روش شخصی خود به «سودی اتفاقی» دست پیدا کنید. هیچ چیز بدتر از موفقیت آدمی بی برنامه نیست. سود باد آورده برای سرپیچی های بیشتر به شما کارت سفید میدهد. این خشت کج دیوار تجارتتان را تا ثریا کج خواهد برد.
این قانون مداران اند که به کالبد هر قانونی جان می دهند. قوانین بدون وجود کسی که آنها را اجرا کند تنها مشتی حروف و عبارت اند که قادر به بازتولید هیچ نظم و هماهنگی ای نخواهند بود.
مفهوم پیروی کردن هم مثل دو کلیدواژه ی دیگر مسئله ای نسبی و درجه بندی شده است. پیروی کردن نقطه ی مقابل سرپیچی کردن و سر باز زدن است. اما چه زمانی می شود فهمید که از اجرای یک قانون سرپیچی شده است؟ اگر راستگو بودن را به عنوان هنجاری اخلاقی پذیرفته باشیم، آیا با گفتن اولین دروغ از این هنجار سر باز زده ایم؟ مسلما بله.
اما همه ی آدم ها در مقاطعی از زندگی مجبور شده اند دروغ بگویند، در حالی که ما در اطراف خود عدهی کمی را به نام «دروغگو» می شناسیم. در اینجا مسئلهی اندازه ها مطرح است. جهان جهان اندازه هاست.
در مورد پیروی از قوانین بورس هم ماجرا به همین شکل است. اگر عدم پیروی از قوانین را مهم ترین عامل شکست یک معامله گر معرفی کنیم، به احتمال زیاد او سیاهه ی پر و پیمانی از موارد اجرای دقیق قانون های خود ارائه می کند.
او راست می گوید؛ اما، مثل یک شعبده باز، تنها بخشی از حقیقت را فاش می کند. وقتی کسی ادعا می کند در پیروی از روش انتخابی اش استوار بوده است، اما به دلایل نامعلومی شکست های متوالی را تجربه می کند، ممکن است راست گفته باشد، اما چیزی که به شما نمی گوید این است:
• آیا از همه ی قوانین پیروی کرده یا آنها را به صورت گزینشی در انجام معاملات به کار گرفته است؟
• آیا همه ی قوانین را در همه ی معاملات انجام شده رعایت کرده یا در برخی از نقاط، آنها را یکسره کنار گذاشته است؟
• آیا از ابتدا تا انتهای هر معامله از قوانین خود پیروی کرده یا اینکه بعد از ورود در بازار به قوانین دیگری که باید برای همراهی با یک معامله به آنها پایبند میبود دهان کجی کرده است؟
• آیا ممکن است رعایت دستورات فقط به انجام معاملاتی منجر شده باشد که حالا در کارنامه دارد، یا اینکه به دلیل سرپیچی از اجرای آنها، تعدادی از معاملات، که ممکن بوده با سود همراه باشند، را از دست داده است؟
اینها آن مسائلی اند که مرز باریک میان یک معامله گر شکست خورده با یک معامله گر برتر را مشخص می کنند. اولین انحراف از اجرای دستورات شروع انحراف معیاری بزرگ است که شاید در ابتدا و با چشم غیرمسلح قابل مشاهده نباشد، درست مثل انحرافی که ریل های راه آهن در ایستگاه ایجاد می کنند، اما در نهایت ممکن است به اختلاف های چند صد کیلومتری منجر شود.
اگر بخواهید در انجام قوانینی که خودتان آنها را پایه گذاشتید «اما و اگر» بیاورید، باید بدانید که همیشه عواملی وجود دارند که این گزک را به دستتان بدهند. کافی است به دلیل ترس به وجود آمده به خاطر چند زیان اخیری که در کارنامه داشته اید یکی از اصول خود را زیر پا بگذارید. کار تمام است. بازی را باخته اید. آن هم به یک دلیل ساده: «قانون شما برای همیشه بی اعتبار خواهد شد.»
فرض کنید از روش هم گرایی و واگرایی برای ورود در بازار استفاده می کنید. چند ضرر پیاپی را تجربه کرده اید و حالا بازار سیگنال موقعیت جدیدی روی یک سهام برای شما می فرستد.
شما از دستورالعملتان سرپیچی می کنید و از بازار کناره می گیرید. اما بیایید ببینیم در صورت ورود چه سرنوشتی در انتظار آن موقعیت بوده است. اگر پاسخ سودده بودن است، در این صورت واکنش شما در برابر سیگنال بعدی ای که بازار در موقعیت مشابه برای شما مخابره می کند چیست؟ من به شما می گویم: ترس غریبی وجودتان را فرا می گیرد. فکر می کنید کسی قصد دارد شما را دست بیندازد، چون هربار که امیدوارانه وارد بازار می شوید زیان می کنید،
اما به محض کناره گیری، موقعیت های سودده یکی پس از دیگری از راه می رسند. در نتیجه، احتمالا از ورود در سیگنال جدید خودداری می کنید تا به خیال خودتان به بازار رودست زده باشید. معلوم است چرا، چون این احساس غیرقابل تفسیر را دارید که ورود به احتمال بسیار با زیان همراه است». از اینجا به بعد جهت حرکت قیمت ها دیگر مهم نیست.
اگر به نفع معاملهی فرضی شما حرکت کند، بر میزان سرخوردگی تان می افزاید و این حس را در وجودتان تقویت می کند که «ای وای! من یه بازنده ام. من همیشه از بازار جا می مونم». اما اگر نرخها برخلاف انتظارتان حرکت کردند، حس پیروزمندانه ای به سراغتان می آید که «دیدی، الان اگه وارد شده بودم، گند می خورد به همه چی!» و از اینجا تا آخر داستان مشخص است. از این پس در اجرای قوانین شخصی تان دست به گزینش میزنید.
گرچه این برخوردهای گزینشی گاهی موجب می شوند پولتان را حفظ کنید، باید بدانید هرگز برنده ی این بازی نخواهید بود. بازی بورس بازی پول نیست، بازی مهارتهاست.
بازار بورس میدان جنگهای مسلحانه نیست که در آن اولین اشتباه به آخرین اشتباه بدل شود، اما تردید ندارم که اولین اشتباه سرانجام باعث ایجاد زاویه ای می شود که در نهایت معامله گران ترسو و طمع کار را با بی رحمی به بیرون پرتاب می کند.
شاید بهتر باشد قید «در هر شرایط» را در آخر کلمه ی «پیروی» اضافه کنیم. نباید بگذارید خطاکردن به کیفیت رفتاری شما تبدیل شود. انسان به زیر پا گذاشتن اموری که از آنها منع شده است نوعی گرایش ذاتی ناخودآگاه دارد. اجازه ندهید این میل درونی بر شما و سرنوشت تجاری تان غلبه کند.
در بورس قوانین شخصی خودتان را پایه ریزی و از آنها پیروی کنید | شخصی بودن؛ قانون در مفهوم یک نقشه ی راه
واژهی قانون در جهان علم در مفهومی غیر از دیگر زمینه های کاربرد این لفظ معنا می شود. در حوزه ی فیزیک، قانونی هست که می گوید «همه ی اشیا پس از سردشدن منقبض میشوند».
این گزارهای کلی است که همه ی مواد را در همه ی زمان ها و مکانها در برمی گیرد. عواطف و احساسات، مصلحت اندیشی و شرایط اجتماعی نمی توانند به حیطه و حریم علم وارد شوند. این طور نیست که بگوییم یک قانون فیزیک در جایی کاربرد دارد و در جای دیگر عمل نمی کند.
در مورد قانون انقباض اشیا پس از سردشدن، علم تاکنون دو استثنا شناخته است: آب و پلاستیک. تنها این دو ماده هستند که پس از انجماد به مرور منبسط میشوند. اما آیا این موضوع این قانون مهم فیزیک را زیر سوال می برد؟ نه.
این استثنا حتی می تواند بیانگر قدرت بیشتر آن باشد. پس در واقع می شود در تعریفی دیگر این گزاره را مطرح کرد: «همه ی اجسام، به غیر از پلاستیک و آب، پس از سردشدن منقبض میشوند.» پس حالا قانونی کلی داریم که به شکلی خدشه ناپذیر کار می کند.
این طور نیست که یک لیوان آب در گوشه ای از جهان پس از انجماد منقبض شود و لیوان آب دیگری در همان فرایند تصمیم به انبساط بگیرد. این به خاطر خاصیت رد و اثبات پذیری علم است. هر گزارهی علمی ای می تواند صحیح یا ناصحیح ارزیابی شود. اگر ناصحیح بود کنار گذاشته میشود و اگر درست بود رفته رفته از حالت یک نظریه به صورت یک قانون در می آید.
اما روزی که از جهان علم فاصله بگیریم، تعبیر و تفسیر ما از این واژه تغییر می کند. مسئله ی رد و اثبات در رابطه با قوانین اجتماعی مطرح نیست. هیچ کس نمی تواند به صورت علمی و آزمایشگاهی قانون افزایش سن بازنشستگی، محدودیت سرعت، کاهش سن رأی دهنده ها، قوانین عبور و مرور و هزاران قانون دیگر را که هر روز در سرتاسر جهان تصویب می شوند درست یا نادرست بداند. همه ی قوانین اجتماعی، و به طور کلی غیرعلمی، نوعی قرار دادند که ما برای بهبود وضع موجود از آنها استفاده می کنیم.
قوانین در بازار بورس هم از نوع دسته ی دوم اند. هیچ کس نمی تواند ادعا کند که قانون شخصی او در مورد معامله کردن هنگام شکل گیری الگوهای بازگشتی درست و مطلوب است، و در برابر ورود هنگام مشاهدهی الگوهای ادامه دهنده، خطایی نابخشودنی است. در این بازار، هیچ روش و استراتژی ای به صورت مطلق بر استراتژی های دیگر برتری ندارد.
مسئله ی درست یا نادرست بودن مسئله ی قوانین بازارهای بورس نیست. هر روشی به همان اندازه که درست است ممکن است غلط باشد و هر استراتژی ای مبتنی بر هر قانونی که باشد ممکن است کاربردی با یکسره فاقد ارزش باشد. شاید با این نگاه بتوان فهمید که چرا بزرگان بازار به هزار زبان روی «پیروی از قوانین شخصی» اصرار می کنند، جایی که هر سه کلیدواژه ی قانون، پیروی و شخصی بودن در کنار هم جمع شده اند.
تأکید بر شخصی بودن قوانین بیش از هرچیز این نکته را فاش می کند که چیزی به عنوان یک قانون جامع و مانع در بازار وجود ندارد. این سخن به نقص ذاتی یا ناکارآمدی درونی قوانین موجود اشاره ای ندارد، بلکه سعی دارد این مفهوم مهم را القا کند که هیچ دستور و توصیه ای نیست که به کار همه ی معامله گران بیاید.
هر دستور کار مثل کلیدی است که تنها یک قفل را باز می کند. هرگز به دنبال نسخهی شفابخشی که درمان همه ی دردها باشد نگردید؛ چیزی دستتان را نخواهد گرفت.
یک روش معاملاتی محبوب در بازار وجود دارد که به روش تیغ زنی شناخته میشود. در این سبک ، معامله گر به صورت برخط در بازار حاضر می شود و مثل شاهین شکاری طعمه ی خود را رصد می کند.
قاب زمانی مورداستفاده معمولا زیر نیم ساعته انتخاب می شود. محدوده ی سود گیری به ۱۰ یا ۱۵ واحد می رسد و مدت زمان باز بودن یک موقعیت به زحمت به چند دقیقه می رسد. تعداد معاملات باز شده در این نوع از ورود به بازار ممکن است در روز از دهها با صدها موقعیت تجاوز کند.
این تصویری از نمودار ۱۵ دقیقه ای مس است. اگر اهل استفاده از قاب های زمانی بالاتر از یک ساعته باشید، احتمالا این نمودار برای شما گیج کننده و غیرقابل تحلیل است.
اما کار کردن روی همین شکل در هم ریخته و آشفته برای عده ای تنها راه انجام معامله و کسب سود است. از تحلیل بازار گرفته تا انتخاب موقعیت ورود به معامله و خروج از آن، همه چیز خیلی سریع و برق آسا انجام می شود. نگاه معامله گر به نمودار خشک می شود و خودش ساعتها روی صندلی میخکوب می ماند.
این روش سرشار از استرس و اضطراب است. تصور کنید صبح تا شب به نمودارها و قیمت هایی که بدون هیچ توضیحی روی صفحه نمایشگر بالا و پایین می برند خیره مانده اید و هر چند دقیقه یک بار وارد بازار می شوید. از نظر من، چه معاملات با سود همراه باشند و چه با زبان، استرس این کار آدم را از پا در می آورد.
همیشه فکر می کردم کسانی که از این روش استفاده می کنند زباد عمر نمی کنند، یا دست کم در اواخر عمر، تک و تنها راهی دارالمجانین می شوند. اما این فقط نظر گاه شخصی من است. این منم که این نوع از تجارت را دیوانه وار و فرساینده می دانم.
از نظر هواداران این نوع از تجارت، این روش دارد مثل ساعت کار می کند. آن ها مدعی اند که با این روش پول های خوبی می سازند و در ضمن از این کار لذت می برند. اما کدام یک از ما می تواند طرف دیگر را به نفع حرف خودش مجاب کند؟
من تردیدی ندارم که حتی یک روز هم نمی توانم از روش تیغ زنی برای کسب سود استفاده کنم. در مقابل، تیغ زن ها هم فکر می کنند که این تنها راه رسیدن به موفقیت پایدار است و طنز ماجرا اینجاست که حق با هر دوی ماست.
روحیه ی بی حوصله و آرامش طلبم من را به حضور کمتر در بازار و استفاده از قابهای زمانی بزرگتر ترغیب می کند. من از یک جا نشستن به مدت طولانی بیزارم، حتی اگر برای انجام کاری باشد که از انجام آن لذت می برم، تا چه برسد به امر اضطراب آور معامله گری!
اما عده ای، در نقطه مقابل، طبع سرکش و بی قراری دارند که آنها را به طرف کارهای پرهیجان سوق می دهد. آن ها نمی توانند بیکار بنشینند. فقط حضور مداوم در بازار و انجام معاملات پی در پی می تواند آرامشان کند.
بازار برای آنها یک معنا دارد و برای من معنایی دیگر. اگر من به راهی که آنها در پیش گرفته اند قدم بگذارم، طولی نمی کشد که مثل یک جنگجوی شکست خورده دست از پا درازتر از میدان برمی گردم، همان طور که آن ها نمی توانند روش انتخابی من را در انجام معاملات میان مدت و بلندمدت تقلید کنند.
گذشته از اینها، وقتی کار به دقت در جزئیات می رسد، حتی همین دسته بندی های کلی به اندازه ی کافی خوب به نظر نمی رسند، چراکه روش همهی تیغ زن ها مثل هم نیست. هر کس، به تناسب وقت، سرمایه و روحیه ای که دارد، روش شخصی خود را طراحی می کند.
هر معامله گری ممکن است روی سهام و قاب زمانی خاصی معامله کند یا تعداد و زمان انجام معاملاتش با دیگران متفاوت باشد تلاش خود را به کار بگیرند، نمی توانند مثل هم باشند. بنابراین سعی در ساخت و معرفی روشی تجاری به عنوان نسخه ای شفابخش کاری غیرضروری، و اگر بخواهم بی پرده بگویم،کاری خنده دار است.
البته من می توانم حدس بزنم کسانی که هیچ وقت زیر بار شخصی سازی قوانین نمی روند چطور فکر می کنند. آنها اغلب فکر می کنند شخصی کردن فرمول های تجارت در بازار بورس در واقع کاهش سطح اعتبار جهانی آن به اندازهی یک آدم خرده پای معمولی است. پیش خودشان می گویند: «مگه ما کی ایم که بخوایم از خودمون قانون بنویسیم؟»
از همین جاست که آرام آرام مسئله ی فردیت انسان تهدید می شود و فرد، بدون اینکه خودش بداند، نرم نرمک به سمت شنیدن و به کارگیری استراتژی ها و دستورهای حاضر و آماده ی دیگران کشیده می شود. این موضوع زمینه ی ایجاد باور غلط دیگری را فراهم می کند که آن را «باور مشورت» می نامیم .
سخن پایانی
در پایان این مقاله، قصد دارم یادآوری کنم که دستور العمل «در بورس قوانین شخصی خودتان را پایه ریزی و از آنها پیروی کنید»، در شکل انتزاعی، باوری درست، کاربردی و مهم است. آن را به شکل طعنه آمیزی به عنوان باوری غلط طرح کردم تا بتوانم اجزای این جمله را به درستی توضیح دهیم.
1. مفهوم قانون در بازار را بشناسید
۲. قانون ها را شخصی کنید.
٣. به درستی از آنها پیروی کنید.
آکادمی تبریز فایننس یکی از برترین و بهترین آموزشگاه بازار های مالی در سطح شمال غرب و تبریز است.تبریز فایننس برگزار کننده دوره ارز دیجیتال، دوره فارکس و دوره بورس اوراق بهادار و پرایس اکشن است.اگر می خواهید درباره تبریز فایننس بیشتر بدانید می توانید از مقالات و جزئیات دوره ها و همچنین اخبار های وب سایت ، مارا دنبال کنید.